زندگی پر از مشکل...
مشکلات بسیار زیاد شده بود و دیگر توان ایستادگی نداشتم ، از گرانی ها و حرام خوری ها خسته و از بى حیایی زنان آشفته و نگران طلاقها و ترسیده از بى رحمی بودم که ناگهان جواب همه این مشکلات را پیدا کردم، جواب این سوالم و هزاران سوال دیگر را در این جا پیدا کردم…

بدترین تهدید!!
بهترین فرصتم بود و شاید بدترین تهدید ،فرصتی که تکرار نمیشود و برد و باختی ابدی که فاصله برندگان و بازندگان آن بی نهایت است، درحال فکر کردن با خودم بودم که یاد این حدیث افتادم، یاد آمین های پیامبر برای بخشیده نشدن کسی که …

استحقاق لطفش را داری؟!
او را میخواندم، دعا و صدایش می کردم اما آنچه میخواستم نمی شد، کم کم داشتم به دعاهایم شک میکردم ، دوست نداشتم بهترین فرصت و بهترین ماه خدا را از دست بدهم، نوشته ای نگاهم را به خودش خیره کرد و جوابم را داد، راه استحقاق الطاف الهی را پیدا کردم…

صحبت های او ...
تصمیم گرفتم کمی بیشتر با خدای خودم دوست بشوم، بالاخره وقتش بود به سوی او بروم و با او آشنا شوم اما نمیدانستم چگونه،به قرآن روی طاقچه که روی آن را خاک گرفته بود خیره شدم ،خاک هایش را کنار زدم و آن را باز کردم تا کمی صحبت های خدای خودم را بشنوم……

کلاس تفسیر


قیامتی فراموش شده !
تازه داشتم کمی برای دیدار با او آماده میشدم،دیدار و قیامتی که خیلی وقت بود آن را فراموش کرده بودم اما ماه مهمانی خدا تلنگری بود تا یادم نرود که همه ما رفتنی هستیم

نامه ای که منتظرش بودم ...
و چه زیبا بود نامه آخر او ،نامه ای سال ها منتظرش بودم و آن آخرین نامه او بود که به من میرسید نامه ای متفاوت از بهترین بندگان خدا برای من ……