داستان کربلا و عاشورا، اسمها و زمینههای ایجاد متعددی دارد. یک جلوه مظلومیت و یک جلوه ظلم و ستم دارد، یک صفحه زشت از سابقه امت اسلامی است که ۶۰ سال بعد از تشکیل حکومت اسلامی، نواده پیامبر اسلام(ص) و سیدالشباب اهل الجنة به دست مسلمانان به قتل رسید.
عاشورا یک داستان و یک درس است. عاشورا یک واقعه قابل تحلیل است. هیچ چیز در این دنیا اتفاقی نیست، یک شرایطی پیش می آید که در نتیجه آن، این واقعه اتفاق میافتد.
درسهای عاشورا به این معناست که چه کنیم که ما قاتل امام زمان خود نباشیم؟ چه کنیم که تماشاچی قتل حجت خدا نباشیم؟ واقعه عاشورا در ابتدای ایجاد خود، یک مقدماتی دارد که باید مطالعه شوند. فایده این مطالعه این است که با بررسی و دستهبندی تاریخ سیدالشهدا(ع)، علت غیبت حضرت حجت(عج) معلوم میشود.
درس اول واقعه عاشورا، عدم مقابله و قتال با امام زمان است. تا زمانی که این درس یاد گرفته نشود، حضرت قیام نخواهد کرد. کوفه یک مکان محدود نیست، کوفه فرهنگ شیعه است. شیعه تا زمانی که کوفی باشد امام خود را به دست خود به مقتل میفرستد. کوفه شهر شبهه، شهوت، سستی، غفلت و جهالت است. تا زمانی که جامعه به همین منوال پیش برود، مردم آن با امام زمان خود مقابله خواهند کرد.
واقعه کربلا پر از درس و عبرت است؛ از مقدماتی که زمینه ایجاد این واقعه را فراهم کرد و اتفاقاتی که در این واقعه رقم خورد، تا نتایجی که بعد از واقعه حاصل شد، همگی درس عبرت است. باید این عبرتها را بررسی کرد تا فهمید چرا بنیامیه با آن همه زر و زور و تزویر، با فکرهای شیطانی عمروعاصها، با خشونت حجاجها و با تطمیعهای معاویه فرو ریخت؟!
تاریخ را نخوانید و نتیجه بگیرید که امامان شکست خوردند. علی مرد شکستناپذیر است. این امت بودند که در یاری امامشان شکست خوردند. این ما هستیم که در یاری امام زمان(عج) شکست خوردیم و گرفتار غیبت شدیم. معنای فتنه نیز همین یاری نکردن و سستی در یاری امام است. واقعه عاشورا را سستی خواص و سرگرم شدن مردم به وجود آورده است.