ده موعظه توحیدی
گزیده بیانات حجت الاسلام و المسلمین علوی در کلاس حدیث‌خوانی مواعظ العددیة
شرح حدیث ۳۸۹۶

«عَن أبانِ بنِ عُثمانَ عَن أبي عَبدِاللَّهِ عليه السلام، قالَ: جاءَ إلَيه رَجُلٌ فَقالَ لَهُ: بِأَبي أنتَ وامّي عِظني مَوعِظَةً، فَقالَ عليه السلام:»

شخصی خدمت امام صادق(علیه السلام) رسید و به ایشان گفت: پدر و مادرم به فدایتان، مرا موعظه بفرمایید. امام صادق(علیه السلام) فرمودند:

«إن كانَ اللَّهُ‏ تَبارَكَ وتَعالى‏ قَد تَكَفَّلَ‏ بِالرِّزقِ‏ فَاهتِمامُكَ لِماذا؟»
اگر خدا رازق است، پس غصه خوردن چرا!

زمانی اخلاص در ما شکل می‌گیرد که ما باور کنیم خدا یکی است. اگر انسان مضطر مستجاب الدعوه می‌شود، به این دلیل است که راهی غیر خدا نمی‌بیند و حقیقت توحید در او تجلی می‌یابد. حضرت در این موعظه ریشه غصه‌های مادی انسان را نگرش نادرست توحیدی بیان می‌کند.

«و إن كانَ الرِّزقُ مَقسوماً فَالحِرصُ لِماذا؟»
اگر رزق تقسیم شده است، پس حرص چرا!

رزق اندازه دارد و تقسیم شده است، اگر به کسی زیاد می‌دهند، می‌خواهند او را با شکر امتحان کنند، اگر به دیگری نمی‌دهند، می‌خواهند او را با صبر امتحان کنند. پس اگر طمع دارید، یعنی نظام معرفتی اشکال دارد.

«و إن كانَ الحِسابُ حَقّاً فَالجَمعُ لِماذا؟»
اگر حساب حق است، پس مال اندوزی چرا!

در روایات آمده است که در قیامت می‌پرسند از کجا آوردی و کجا خرج کردی؟ باید حساب پس بدهی. جمع مال تاثیر زیادی روی افراد دارد، عمدتا پیدایش روحیه تکبر و آقازادگی در فرد، به علت برتری مال اوست.

«و إن كانَ الخَلَفُ مِنَ اللَّهِ حَقّاً فَالبُخلُ لِماذا؟»
اگر خدا عوض مال انفاق شده را می دهد، پس بخل ورزیدن چرا!

بخل ورزیدن و سخت بودن انفاق نتیجه این است که باور نکرده‌ایم خدا عوض می‌بخشد‌. «من ایقن بالخلف فجاد بالعطیه» اگر باور کرد که هرچه انفاق کند، به او بیشتر روزی می‌دهند، دوست دارد که بیشتر انفاق کند.

«و إن كانَتِ العُقوبَةُ مِنَ اللَّهِ النّارَ فَالمَعصِيَةُ لِماذا؟»
اگر کیفر خدا آتش است، پس گناه چرا؟

عرفایی که در خواب و بیداری، گوشه‌ای از عذاب برزخ برایشان مکاشفه می‌شد، تا آخر عمر پریشان می‌شدند. ما حرارت یک کبریت را در نوک انگشتان خود نمی‌توانیم تحمل کنیم، اگر آتش را باور دارید، پس معصیت نباید کرد.

«وَ إِنْ كَانَ اَلْمَوْتُ حَقّاً فَالْفَرَحُ لِمَاذَا»
? اگر مرگ حق است، پس شادمانی چرا؟

انسان اگر فهمید مرگ هست، زندگی و داشته‌هایش را همه پوچ می‌بیند؛ دنیا فنا خواهد شد و تابلویی که ما را به این فنا راهنمایی می‌کند، مرگ است.
فرح یعنی شادمانی بیش از حد که نتیجه‌اش می شود اسراف، غفلت، لذت‌جویی و خوش‌گذرانی. ریشه این غفلت‌ها، فراموش کردن مرگ است.

إنْ كَانَ اَلْعَرْضُ عَلَى اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَقّاً فَالْمَكْرُ لِمَاذَا؟
اگر حساب اعمال با خداست، پس نیرنگ برای چیست؟

یکی از خصوصیات اولیا الهی این بود که در هر مجلسی، خدا را حاضر می‌دیدند. می‌دانستند که در مکافات و عقوبتشان در دنیا و آخرت، حاکم خداست و از نیت‌هایشان آگاه است. هر کسی که باور داشته باشد پرونده اعمالش به دست خدا خواهد رسید، مراقب اعمال خودش هست.

و إن کانَ المَمَرُّ عَلی الصِراطِ حقّاً فَالعُجبُ لِماذا؟
اگر عبور از صراط حق است، پس خودپسند چرا؟

صراط آن پلی است که انسان باید از روی آن عبور کند. صراط به همین زندگانی دنیا تعبیر شده است؛ یعنی هر کس هر عاقبتی در دنیا داشته باشد، بر روی صراط هم همانگونه خواهد بود.
عجب، خوش خیالی و خودباوری بیش از حد است. ریشه ترک کردن توکل به خدا، کم کردن دعا و ترک مشورت با دیگران، عجب است. اگر کسی در گام به گام زندگی‌اش توکل را ترک کرد، نابود خواهد شد.

و إِنْ كَانَ كُلُّ شَيْءٍ بِقَضَاءٍ وَ قَدَرٍ فَالْحُزْنُ لِمَاذَا
اگر همه چیز بر اساس قضا و قدر الهی است، پس غصه خوردن چرا؟

نسان زمانی غصه می‌خورد که احساس کند خودش دارد کارها را پیش می برد؛ اما انسان فقط مامور به انجام وظیفه است؛ تدبیر امور و جزئیات آن به دست خداست. نعمت‌ها را خدا به اندازه و با لطف و رحمت خود می‌دهد، علم و قدرت و لطف خدا نامحدود است، انسان نباید در کنار این همه صفات نامحدود خداوند، حزن و غصه در خود راه بدهد.

و إِنْ كَانَتِ اَلدُّنْيَا فَانِيَةً فَالطُّمَأْنِينَةُ إِلَيْهَا لِمَاذَا.
اگر دنیا فانی است، دل خوشی و تکیه کردن به آن برای چیست.

دنیا با همه لوازم آن گم خواهد شد، دنیا مانند ابری است که می‌رود؛ اما ما سرمایه عمر خود را با آن معنا کردیم. ریشه دل خوش کردن به دنیا این تفکر است که خیال می‌کنیم دنیا ماندگار است.

ما را در فضای مجازی دنبال کنید
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت برای موسسه لسان صدق محفوظ است